شعرهايي از دفتر لکنت
چهار ميخ به تابوت يک عشق
ميخ اول: رمانتيک
دست می کشم به خواب ِ زمين:
- از اين طرف!
همچون جانوری در ابتدای فصل
می بويم و ،
پر از غريزه های بهاری،
رد ِ تو را می آيم.
ايستاده ای در انتهای زمين
و تاريکی را
ـ به آرامی ِ يک روزـ
پشت و رو می کنی.
ميخ دوم: تراژيک
باز آوردی ام به جهان
و من ماندم
روی پهنه ی برف؛
با طناب ِ ناف؛
دو لکه ی خون؛
و رد ِ پايی
که رسم ِ بی پناهی ِ من بود
بر مساحت ِ دشت
افق، هميشه خطی نيست که حاشيه می دهد به دور دست.
افق، گاهی،
خطی ست که نيست؛
نه دور،
نه در کف ِ دست.
ميخ سوم : کميک
درازتر از آن بود که...
هه...
هه...
می خواستم به يک پَرِش
بپرم از اين طرف ِ شب
به آن طرف.
پريدم و اوفتادم
تا دسته توی تاريکی.
درازتر از آن بود که...
ديگر پی ام نگرد.
حالا،
از جنس ذره های هوايم و
از تبار ِ تاريکی.
درازتر از آن بود که...
هه...
هه...
ميخ چهارم:
...
.....
..
............کج !
پاريس، مه 1998
*
تا خم شوم بر آب
هزار مرد پريشان
چين میخورد از من
غريق در اعماق.
*
مات
با قلعههام در آتش
سايه میبرم به تاخت
از سياهی خانهها
به خانههای سياه.
*
دستور زبان
تكه تكه میكند مرا
اينهمه لكنت.
كجاست عطر تنت
تا بوزد
مثل قاتلی
ميان كلمات؟
*
دمه های آخر بود.
دست بردم
به ساقٍ درخشندهی گندمها.
چيزی جنبيد
و گندم به گندم
تا انتهای تاريکی را مواج کرد.
پاريس 1990
*
گُر گرفت
در ميانهی راه
از هر رؤيا که نردبانی برآوردم.
و من
ـ افتاده به حلقهی آتش ـ
فراموش کردم ـ از هُرمِ گمراهی ـ
که مرگ
خود آخرين رؤياست.
پاريس اکتبر 2000
*
در اينهمه هوای تاريکی
قطرهای نبود که ننوشم از ظلمت.
سهم چراغ کجاست وقتی هنوز
روز
تکهايست سهمناک
از ديروز؟
پاريس ـ 1999
*
چون تنپوشی برگردانِِ هر گزند،
میپوشيدمت ای جلدِ مزيّن؛
ای تنهايی!
و چه دير دانستم
پوست میتکاند مار !
و تو ای جلدِ ازدحام!
چه زود دانستم
دو دندانِ زهر که ندارم
در تو برهنهتر از هميشهام.
تنام.
تنی از تنهاتر از هميشهام.
پاريس ـ 1998
*
خلافِ عقربه پيش می رود فراموشی.
چنگ می زنم به تاريکی
همين مانده در کفِ دست:
مُشتی پَر
و اين قيچی.
پاريس ـ 1998
*
ترد بود محبوبِ من؛
اناری پُرِ عاطفه.
ناگهان ترک برداشت
و تاريکیِ درّهها پُر شد از برقِ دانههای سرخ.
برمیگردم به ساعتِ تو ای گردشِ زمين
و جوانیام را با نبضِ تو میزنم.
پاريس ـ 1998
*
آگهی تبليغ برای تيغ ناست سوسمار نشان
از چهار حرفِ سکوت
کدام بود
مالکِ صدا
جز «او»؟
حالا
من ماندهام
و سکوتِ ميانِ حرفها
و سه حرفِ بیصدا
و او
ـ مالکِ صدا ـ
با تيغِِ ناستی
ميانِ لبها.
پاريس ـ 1998
*
برگشتنِِ رمهها از انتهای تاريکی،
رعد میزند
همه طبلهای تنام،
تا برجهد به ميان
رقصی نقره تاب.
در ساعتِ مکثِ ستارگان
حلقه میزنند خزندگانِ آتشخوار
تکدرختی را غرقهی شيرِ آسمان.
و بوی ذغال بوی بيشه میشود
عطرِ هوای هميشه میشود.
پاريس 1990
*
کنارِ ويرانیِ تو ام،
مثل باد
ايستاده بر خرابیِ درگاه.
شمارش زرههای خونآلود آغاز میشود.
پاريس ـ 1998
*
از تو دور چنانم
که جنينی مرده از رؤيا.
از تو دورنقطهای فراموشِ پرگارم؛
دايرهای که
گم میکند هی شعاعِ خويش.
پاريس ـ 1996
*
در اعماق آب
اين غبارها که آکنده میکند شب را
و اين کشتیهای باژگونه
زيرِ نورِ خيسِ ماه،
اهتزاز پرچمهاست در اعماقِ آب.
ما در نيامهای فاخر
شمشيرهای شکسته میبرديم.
پاريس، 1990
*
شبها که باغ
قد میکشد به سِحرِ ماه،
به برگ چه بگوئيم
که نلرزد
از سرسامِ ريشهها؟
نجات،
رگهای جهندهی اسبیست
که پل میزند
به افق!
پاريس، 1990
*
هميشه،
روز فراتر از من رفت.
چندين چراغ و
اينهمه تاريکی؟
کجاست لنگری
که بيفکند مرا از تو؟
پاريس ـ 2000
*
شعري در خواب
نه اينکه اينجا
در اين مهتاب
همينجا، از همين فاصله هم
مي توانم
كرم شبتاب روزهای خود باشم.
پاريس، فوريه 2002
*
(شعري بر اساس عنوان بخش هاي رمان ديوانه و برج مونپارناس)
مگر نه آنکه هرچيز غرامتی دارد؟
وردی که برهها میخوانند
آيا مسيح در راه است؟
پرندهای که نبوده است هرگز
از پشت غبارهای معلق چوب
افعال بی قاعده
بهشت و دوزخ
چگونه سه تاری «کاسه يک تکه» بسازيم، نسخهی 5/1
جايی ميان بنفش و خاکستر
ننه دوشنبه و شال نامرئی مادام هلنا
معناشناسی يک متن گم شده
راههايی از مسير کج
يک اوديپ بي منظور
نفرين درخت توت
عوض کردن بند ساعت روح
درها و دارهای مملکتم
نقش حادثهای ازلی
الما، جمعه، مونتنی، سوفيالورن و بقيه
سفر ادامه داشت
چشمها، دستها و کپلها
جشن بیپايان
جيگر
يکی از همان مرغان
خيره بودم به صبح، فقط
سرخ مثل دو لکهی خون
ديوانه و برج مونپارناس
مثل افتادن سکهای در آب
تکهای تور سپيد
سلام ای گربههای نجيب
مثل تکان گهواره
نوعی بازی گلف
جهانِ افقیِ تختهای روان
چه فرقی داشت هستی من با ماشينِ شستنِ رخت؟
با همان نخها، با همان رنگها
لحظه هايی که خالیاند از کلمه
پرندههايی که میآيند از کهکشانهای دور
يک جسد و چندين طبال
با عيسای مغربی
نه فقط هُرم نفسها
مونپارناس و اعتصاب رؤياها
پاريس، آوريل 2002
|