 |
درميان رمانها و داستانهای بسياری كه در اين سالها حول و حوش زندگی ايرانيان مهاجر نوشته شده، «چاه بابل» هم از بابت روند قصه و هم از نگاه زبان و ساختار، متمايز است...
... فضای كابوسی «چاه بابل» به شكل ترسناكی گناهآلوده است. با اينهمه، زبان راوی تا حد اشتياق به «معلق شدن در چاه بابل» افسونكننده است. آنقدر كه بخواهی در اين دنيای پرهول، هر دم فروتر شوی.
علي اوحدي ـ آرش
|
 |
رضا قاسمی تاريخ و فرهنگ كشور خويش را میشناسد. با همين ويژگيهاست كه میتوان «چاه بابل» را از معدود رمانهای ايرانی دانست كه بر سنتهای جهانی رماننويسي تكيه دارد. اين رمان مانند هر رمان خوب بار ديگر نشان میدهد كه به قول ميلان كوندرا «دانايی يگانه اخلاق رمان است». نه علاقه، نه استعداد، نه تخيل و نه داشتن خروارها اطلاعات به كاری نمیآيد. مگر آنكه اينهمه با انديشه متفكر درآميخته و «دانايی» را آفريده باشد.
الاهه بقراط ـ كيهان لندن
|
 |
مندو {شخصيت اصلي چاه بابل} نام كوچك ماندنی» است. نام ماندنی را كسی روی پسر اول يا دوم نمیگذارد. ماندنی برادر بزرگ به كودكي مرده بسيار دارد. نام را ماندنی میگذارند به اميد اين كه ناميده ماندگار شود. شايد نرفتنی شد و ماند و قبيله از انقراض درآمد. مندو از وقتی كه «آغيا نجاد» صدايش میزنند گيج ميشود، نام بي معنا. پيش میرود. اينطور: وقتی ما به ماندنی آريانژاد میرسيم، اسانبله ناسيونال را دور زده و بعد سر از ميدان شاتله درآورده است. مندو آخرين تيرهای تركش قومی است كه در بود میتازد. از زير بته هم درآمده ياشد، بته ديگر به بيابان نيست، گياه نيست، گوشت است. كار ماندنی سخت است. اگر بخواهد با معنای نام خود زندگی كند، باخته است، مرده است، رفتنی است، «ماندانی» است، نامی بیمعنا كه رقته رفته سبك ميشود: «ماند». در راه «چاه بابل» جامه از تن «ماند» برگرفته میشود تا جانش دربرده شود.
سردار صالحي ـ نشريه خط
|
 |
براي من كه در فضايی معلق ميان آمريكا و ايران زندگی میكنم و هميشه كوشش دارم تااسباب و اثاثيهام از حدود يك چمدان بيشتر نشود... خواندن «چاه بابل» غنيمتی بود. من معلق در فضا وصل میشدم به او كه در فضايی ميان ايران و فرانسه و روسيه دويست سال پيش(به عنوان پيش زمينه) معلق است.
شهرنوش پارسي پورـ نگين
|
 |
درونمايه اصلی و مركزی داستان اساسا سياسی-اجتماعی است. اين درونمايه، با تكيه زدن بر يك پشتوانهی تاريخی معنابرانگيز، رو به سوی واقعيات جامعهی ايران میدارد. و در عين حال چيز درخور توجهی از يك حال و هوای عاطفی پرتوان را، به مناسبت، در خود میپروراند. اين دو مورد، كه وجوه فردی-خصوصي(يا روانشناختی) و عمومی(ياسياسی-جامعه شناسانهی ) داستان را تشكيل میدهند، به گونهيی سازمند و هماهنگ درهم مینشينند، به يكديگر پويايی و غنای بيشتر میبخشند، و، با گذارشان از گذشته به حال، ترجمان چيستی و حتا تبارشناسی رخدادهای كنونی میگردند.
علی شريعت كاشانی ـ آرش
|