Pendar Advertisement System

Karimpour !

Persian Blog for Iranian Weblogs !
 
Payam Noor!
































 
 همنوايي شبانه در اتاق زير شيرواني 

عصمت عباسي - دوشنبه 11 آذر 1381 - 8:58:02 AM

 
همنوايي شبانه در اتاق زير شيرواني
عصمت عباسي

رضا قاسمي ا زمستان سال هشتاد با کتاب ((همنوايي شبانه ارکستر چوب ها )) که توسط نشر آتيه منتشر شد به رمان خوان هاي ايراني معرفي شد. مراسم معارفه اي بسيار دير هنگام براي هنرمندي چند بعدي. داشتن ابعاد فکري متفاوت براي نوشتن رمان از ملزومات کار است. ولي شانس بزرگيست که هنرمندي چند بعدي باشي و رضا قاسمي از اين شانس برخوردار است . حال نمي دانم بايد اسمش را شانس بگذاريم يا قابليت و توانايي و پشتکار و بالاخره نبوغ ... ؟! هرچه که هست نشانه هاي تلاش ، دقت ، نگاه نافذ و جستجوگر هوش بسيار و استعداد سرشار را در اين رمان 191 صفحه اي مي توان ظيدا کرد.
زيباي اين کتاب را نمي توان جدا از مهارت دانش و هوشياري نويسنده دانست. رضا قاسمي نمايشنامه نويس ، شاعر ، آهنگ ساز ، کارگردان تئاتر و ... است. او موسيقي داني قابل است و باني گروه مشتاق و از نوازندگان سه تار و همکاران شجريان و شهرام ناظري.
امسال انجمن نويسندگان و منتقدان مطبوعات رمان همنوايي شبانه ارکستر چوبها را به عنوان کتاب سال برگزيد. همانطور که رضا قاسمي در مصاحبه اي در سايت کاپوچينو عنوان کرده است يکي از فوايد عمده اين جوايز اين است که خوانندگان را به سمت مطالعه کتاب هايي که ساختار متعارفي ندارند بکشاند. و آنها را وادارد تا با دقت و هشياري بيشتر به خواندن کتاب بپردازد . به هر حال اين کتاب مورد توجه بسياري از اهالي ادبيات قرار گرفت.
مکان داستان در طبقه ششم ساختماني از ساختمان هاي پاريس است. مجموعه اي از اتاق هاي زير شيرواني که ساکنان آن عمدتا ايرانيان مهاجرند به اضافه ي يکي دو نفر از مليت هاي ديگر. داستان فضايي وهم آلود و غريب دارد. به عجيبي قهرمانانش با تضادهاي حاکم بر شخصيت و روابط بين آنها.
در جايي از کتاب راوي و شخصيت اول داستان در دفاع از قلمروش مي گويد : (( براي من که همه عمرم را در نيمکره ي شرقي زمين با ساعت نيمڠ
حال نمي دانم بايد اسمش را شانس بگذاريم يا قابليت و توانايي و پشتکار و بالاخره نبوغ ... ؟! هرچه که هست نشانه هاي تلاش ، دقت ، نگاه نافذ و جستجوگر هوش بسيار و استعداد سرشار را در اين رمان 191 صفحه اي مي توان پيدا کرد. زيباي اين کتاب را نمي توان جدا از مهارت دانش و هوشياري نويسنده دانست.
 
©ره ي غربي زندگي کرده بودم طبقه ي ششم اين ساختمان سياره کوچکي بود که ناخدايش من بودم.))
ولي اين آرامش با ورود غريبه اي معترض در هم مي ريزد. در جاي جاي کتاب مي توان ملال و دلتنگي زندگي در غربت را حس کرد. در دنياي کوچکي که نويسنده خلق کرده انسان ها با طبايع مختلف ظاهر مي شوند و با تفکرات و رفتارشان جهاني متفاوت را بنا مي نهند. جهاني فراتر از دنياي معمول و سرشار از تضاد. آميزشي زيبا از شرق و غرب ، دوستي و دشمني ، راستي و ناراستي. براي مثال فاوست مورنائو و سرخ پوست همتايان نکير و منکر و بررسي نامه ي اعمال و بازخواست ها و پرسيدن سوال هايي که جوابشان براي پرسش گران روشن است . راوي که به سه بيماري خود ويرانگري ، وقفه هاي زماني ، و بيماري آينه مبتلاست ما را به دنياي پيچيده و بيمار گونه خود چنان مي برد و تا به آن حد درگير مسائل خودش مي کند که در نهايت پايان غير منتظره و از نظر من لذت بخش کتاب مايه ي آرامش مي شود.


 

 

كد مطلب : 483

Top of the page