اشاره :
قلی خياط، نويسنده ايرانی مقيم فرانسه، نسبش می رسد به پدر و مادری از اهالی آذربايجان شوروی. دکترای ادبيات تطبيقی دارد و از ميان کارهای او «داستان مادری که دختر پسرش شد» اخيراَ توسط نشر نگيما به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است.
دوات
از همان آغاز کار شعر، با دستیاری هراکلیت و نیچه، رنه شار بر سر هگلگرایی جدید سوررئالیستها داد میزد. گروه سورئالیستی، نیچه را زود پذیرفت و زود کنار زد. شار که یکی از برجستهترین اعضاء این گروه بود، یکی از برجستهترین مریدان نیچه از آب درآمد، یعنی: منکر نیچه. مشخصهی اصول
اخلاقی شاعر و فیلسوف، عاریت و انکار است.
هر توافق و رفاقتی که بین شعر و فلسفه شکل گرفته باشد، باز گفتگوی شاعر و فیلسوف امر واضحی نخواهد بود. برای نیچه، فیلسوفِ هجو و پرخاش، شاعران زیادی دروغگویند. «مرغها و شاعران را درد به قدقد و وراجی وامیدارد.» (چنین گفت زرتشت) برای رنه شار، شاعر درد و احساس، حضور
میل از وجود فیلسوف آگاه نیست ولیکن وجود فیلسوف حضور میل را کمال میبخشد. پس براحتی میبینیم که بین شاعر و فیلسوف ما روابط آکندهاند از حسادت و رقابت، بدگمانی و سوءتفاهم. شار با روش نسبی خود، در تار و پود شعر و نوشتههایش، سخن فلسفی را از منظر هراکلیت بدین شکل روشن و خلاصه میساخت: «موضعِ یک انسانِ
فاتح اجبارا مدیون فلسفهی او نیست، اما اقتباسِ سلوکِ عقیدتی وی از این فلسفه میتواند در نبرد او موثر و سودآور باشد. تمام احساسات ما صعود و نفوذ و لمسهای گذرای ماست. روح ما مدام شیفتهی فیلسوف میماند، این کوهستانی بالدار که راه قلهی کوه پيروزي را بر روی قطبنمای ما نشان میدهد. اما هر بار بدلیل تضاد
و تجربه و خستگی، قوانین عرضه شده تکذیب و انکار میشوند. پس هر بار نتیجهی هدفِ مطلوبِ ما یاس و ناکامی است، و دوباره از سر گرفتنِ علمِ شناخت.» (مجموعه آثار شار، 1983، ص 720 ) برای شاعر، نیچه بیشتر از هراکلیت از این پیوند و گسست روح آگاه است.
تاریخ دقیق شروع مطالعات شار از آثار نیچه را بدرستی نمیدانیم. آنچه که مسلم است اینکه اين مطالعات بیوقفه و با دقت تمام ادامه يافتهاند. کسانی معتقدند که کشفِ فیلسوف همزمانِ پیوندِ شاعر با جنبش سوررئالیسم روی میداد، کسان دیگری بر این نظرند
که شار از طریق زایش فلسفه در تراژدی یونانِ نیچه با ماقبل سقراطیها آشنا میشد. به
کمک این دو فرضیه، هر دو به حد کافی اغواگر، میشود براحتی به عمق تاثیر افکار نیچه بر اقلیم عقیدتی و زیباشناختی تاریخی گروه سوررئالیسم پی برد، درست اما، نتیجهگیری صحیح از یک فرضیه
اجبارا دلیلی بر صحت خود فرضیه نیست. برعکس، در صحت فرضيهي خود شار مبني بر همدریابی دو فیلسوف مذکور – نیچه و هراکلیت – جاي هیچگونه تردید وجود ندارد. فیلسوف غضبناک که عادت داشت چهار قرن فلسفهی یونانی را یکجا زیر خشم قلم گرفته و پتک بزند، حساب هراکلیت را جدا میداد. «من نام هراکلیت را با احترام یاد
میکنم. او استثناست.» (شامگاه بتان) اما برگردیم سر موضوع سوررئالیستها. در تاثیرعقیدتی نیچه بر افکار این گروه چیزی بیشتر از یک تاثیر ساده مشاهده مي شود. واکنشهای اولیه بسا سریع و پرشور میمانند، مملو از احساسات متعدد، درعین حال یکسان و متضاد. بهتر است بگوئیم که برداشت آنها از اندیشهی
فیلسوف مطلقا قرن نوزدهمی است، یعنی داستایوسکیوار... از عبارت «خدا مرده است، پس هر کاری مجاز است» چنان استقبال کودکانه و
کفرگویانهای بعمل میآید که سالهای بعد حتی روشنفکری مثل ژرژ باتای را نیز به شک و بدگمانی خواهد انداخت. کماکان اینجا و آنجا فیمابین اعضاء، نجوای اعتراض بتدریج صدای تحسین را میپوشاند و نوعی کنارگيري از افکار نیچهای به چشم میخورد. گویا که تمامِ عقایدِ فیلسوف بابِ طبعِ دكان و شایستهی شهرتِ بوتیک
نیست. این قلندرِ کوتاهقدِ سبیل دراز چگونه جرعت مخالفت با هگلگرایی جدید ما، یعنی انحلال جبرها و سنتز بزرگ وبا جلال تاريخي را دارد؟ در اقلیمِ معظمِ سوررئالیستها، کسی که با ما نیست بر ماست؛ پس بعدها، وقتی بروتون و آراگون و الووار، بترتیب سرودخوانان ناجا، الزا، و نوش، هتک حرمت
فیلسوف را به «زنانگی جاویدان» کشف خواهند کرد، جدایی دیگر اجتنابناپذیر خواهد بود... برای امضای طلاقنامه، برهان و بهانهی کافی، این تکجملهی معروف زرتشت: «به سراغ زن میروی؟ تازیانهات را فراموش مکن!» مابین تمام سرکردههای گروه، رنه شار تنها كسي است که میتواند از عبارتِ مذکورِ نیچه تفسیری
اروتیک به عمل آورد. حقیقت امر اینکه با تکیه به هراکلیت و نیچه، شار از همان آغاز بر سر نئوهگلیانیسم ویژهی بروتون داد زده است. اولین مجموعهی شعر مهم وی، پتک بدون صاحب (1932)، به انعکاس واضحي از «فلسفه با ضربههای پتک» شامگاه بتان میماند. در این اثر میتوان براحتی رد پای یک جملهی معروف
دیگر زرتشت را یافت «شما فقط جرقههای ذهن را میبینید، نه سندانی را که در آن است و نه خشونت پتک را.» این کتاب شار نه تنها نقل قولی از افکار نیچه به حساب میآید، بلکه اساس و گوهر پتک فیلسوف را نیز بیان میکند. قدرت مخرب و درخشندهی پتک آن بیشتر خود خیر و شر را مورد هدف قرار میدهد تا خدای خیر و
شر را. آنچه که از «مرگ خدا» ناشی است جزوء امور دوگانهی اخلاق نیست، درآمدی است بر نظم بینظم امور و آشفتگی اشیاء. نیچه مینویسد: «بینظمی و آشفتگی را باید مدتهای مدید در خود حمل نمود تا از آن اختری رقصان ساخت.» این جملهی نیچه میتوانست از قلم شار باشد، و من با اطمینان خاطر اعلام میکنم که
شاعر به کلامِ فیلسوف حسادت ورزيده است، چرا که در زیبایی نثر وي دقيقا زیبایی شعر خود را مییافت.
درواقع، شعر شار را میشود پژواک مومن و اغواگر نثر نیچه دانست. برای فهم اینیکی کافی است آنیکی را سنجید، یا برای سنجش آنیکی کافی است اینیکی را خواند. شباهت سبک قلم و موسیقی کلام گاهی بنظر چنان نزدیک و یکسان میآید که به گمانمان شاعر
فرانسوی همان روح دوباره حلول كردهي فیلسوف آلمانی است. نیچهايترین اثر شاعر، برخلاف ظاهر و انتظار، پتک بدون صاحب نیست، هزارلاهای خواب مصنوعی است که شار آنرا در سالهای 1943 ـ 1944، هنگام ورودش در نهضت مقاومت علیه ارتش اشغالگر آلمان سرود. تجربهی نازیسم این روزهای ناگوار که تعداد
بیشماری از نویسندهگان و روشنفکران فرانسوی را به اصول زیباییشناسی محض وامیگرداند، برای شار فرصت نبرد و تجربهی قهرمانگرایی را مهیا میساخت. زمینهی ذهنی این قهرمانگرایی، طبیعتا انسانگرا، حاصل سلطهی تفکری بود که برحسب آن آگاهی از قدرتها بدگمانی به قدرتها را نتیجه میدهد و آنرا همچو ضرورتی
برای تثبیت موقعیت تاریخی تحمل میکند. از این مطلب میشود چنین نتیجه گرفت که نیچهی شار تنها زرتشتِ عارفِ پرفروغ نیست، تبارشناس اصولی اخلاق، غیبگوی روشنبين تاریخ و معلم دانش طربناک نیز هست.
در مجموعه شعر مذکور، هزارلاهای خواب مصنوعی، تمام فکر و ذکر شاعر پیرامون ارزش اخلاقی نیچه و علیه اصول اخلاق کانتی دور میزند. به یاد داشته باشیم که در آن روزهای لیبراسیون (آزادسازی فرانسه از دست آلمان نازی)، همه جا سخن از کینه است و
انتقامجویی، زندان و دادگاه و اعدام. وقتی آراگونها پای لیست 121 محکوم فرانسوی را امضاء میکنند، شار مینویسد: «کسی که مرگِ زشت چهره را از نزدیک دیده باشد از احتضار زندانی بيزار خواهد بود.» هیپنوز خواب مصنوعی او، این چهرهی مقاوم و همزاد شاعر، مردی است که از ذهن رنجور انتقام همعصرانش
رها شده است. در ذهن رها شدهی وی کلام یادگاری زرتشت طنین میاندازد: «رها شدن از فکر انتقام یعنی زدن پلی بسوی عظیمترین امید، یعنی انداختن رنگینکمانی از ورای هوای ناگوار...» نام مستعار رنه شار در دوران مقاومت ملی، الکساندر بود؛ الکساندر با روح هیپنوز، اکنون میخواهد سزار با روح مسیح باشد، یعنی
پیروز و رها شده از فکرانتقام. اما در ميتولوژي يوناني، هیپنوز، خدای خواب، همنام و همردیف دیونیزوس نیست، فقط نوعي تصوير و قرينهي اوست. شاعرانهتر بگوئیم: اگر دیونیزوس خدای خورشید است و روز، هیپنوز خدای خواب خواهد بود و ماه. شارِ مغموم اینرا میداند و مغمومانه مینویسد: «تماشای ماه همیشه به من حالت
تهوع میدهد.»
تعداد این نوع نمونههای ارجاع شاعر به افکار نیچه، در مجموعه شعرهای وی بسیارند. وقتی زرتشت با خشم داد میزند: «آیا لازم است گوش را کر ساخت تا از راه چشم شنید!؟» شار میگوید: «تنها چشم قادر است داد بزند.» ارتباط و تبادل و تلقین افکار گاهی آنچنان روشن و دقیق بنظر
میآید که گویی فیلسوف و شاعر با هم در سخن و گفتگوهستند. کماکان بین فیلسوف و کلامش، یعنی بین نیچه و نیچهگرایی، دوگانگی ویژهای وجود دارد که شار زیر و زبر آنرا در متنی راجع به هراکلیت صورتبندی میکند. درواقع، شاعر ما اگر از افكار نیچه وام میگیرد، از خود نیچه دوری میجوید. توضیح این میل مضاعف بر
عاریت و انکار را در نقدی بر رمبو، شاعر پیشتاز و نوآور دیگر، اینچنین میخوانیم: «او با رخصت دادن به ما نتیجهگیری میکند. همچو نیچه، بعد از اینکه از ما خواست همه چیز را بدست آوريم، از ما میخواهد آنها را از دست بگذاريم.» عمیقترین رد پای فیلسوف در آثار شاعر جاهایی است که حرفی از او در میان
نیست؛ و برعکس، هر جا که به اسم نیچه برمیخوریم سخن از دوری جستن و فاصلهگيري است. شار مریدی باوفاست، اما مغرور و مستور. ارادت به مرشد را رک و راست برایتان اعتراف نخواهد کرد.
ولي آیا چگونه میتوان تئوری بازگشت جاودانه را که خود به زیباترین شکل شعر سروده شده است، دوباره از نو سرود؟ بدین شکل:
مدعی به زرتشت: «... که هر تنی رقاص شود و هر ذهنی پرنده. و اینجا آغاز و پایان شروع من خواهد بود!» (چنین گفت زرتشت)
شار از زبان بوفالوی زخمی مقابل انسان مرده و توتم با کلهی پرنده:
«آی ای کشته شده بدون امعاء و احشاء!
کشته شده بدست آنی که همه چیز بود و خود، سربزیر میمیرد؛
او رقاص ورطه و اندیشه، مدام در حال تولدی دیگر،
تو پرندهی نجات یافته و میوهی فاسد جادوهای سنگدل. (مجموعه آثار شار)
و اگر برحسب اتفاق نام نیچه را در شعر بس مرموز زغال سنگ دودکننده مشاهده میکنیم، مسلما برای انکار تفکر نیچهای است:
« وقتی نیچه خم میشد بچیند تورا،
گل تیغ تیغدار تلخ نهاد،
بر فراز بلندی عزیمت جاودانه
نور اختر باصرهاش را سوزاند.
و باصرهی ما را دید و آشکار ساخت.»
اینجا اشارهی شار بدون شک به خلسهی سلیس- ماریا است، به زمان شهود بازگشت جاودانه در سپتامبر 1881. اما بدون تائید تئوری معروف ، شاعر آنرا با سنگدلی تمام با عزیمت جاودانه جایگزین میکند، یعنی با تضاد آن، با امکان محال کمال آن. نابینایی تدریجی فیلسوف نیز در این قطعه
بیان شده است. «گل تیغ تیغ دار تلخ نهاد» نه سنگ کیمیاست نه کمان آرش تا نیچه را به ورای بلندیها و قلهها سوق دهد، بلکه غار خفهگاهی است از جنون که فیلسوف را بزودی در خود غوطهور خواهد ساخت. زغال سنگ اگر خوب نسوزد دود خواهد کرد. نگاه بستهی نابینای فیلسوف جای خود را باید بعد از این به نگاه باز شاعر دهد.
«نور اختر باصرهاش را سوزاند، و باصرهی ما را دید و آشکار ساخت.»
از زبان زرتشت، نیچه اعلام کرده بود که «کلام من عمق روح شما را شخم زده و زیر و رو میسازد؛ من تیغ خیش شمایم!» بند بعدی شعر مذکور شار، که آخرین بند آن نیز میباشد، جواب این جملهی اوست؛ و شاید نوعی... سپاس و خداحافظی از او.
«آی خیش بدون تیغ!
مارا با زین پوشی از بدهیها بپوشان
بعد از اینکه ما را شخم زده و زیر و روكردي.»
بعدها، شار از رقص تا لبههای پرتگاه، از اولین شاعر تمدنی که هنوز ظاهر نشده است، و نیزاز اشتیاق ظریف برای انکار نیچه حرف خواهد زد. این انکار مربی درواقع از روی بیوفایی نیست، خود کمال وفاست. به یاد آوریم که زرتشت میگفت: «میخواهم برای شما پلی باشم، نه غایت
و هدف.» روح تشنه و یاغی مرید اکنون بالغ است و میداند که برای نیچهای شدن باید از نیچه فراتر رفت.
در کوله پشتی هر سرباز آلمانی در جبهههای جنگ، کتاب جلد سفید کوچکی وجود داشت که هیتلر دستور اکید خواندن آنرا داده بود. در این سوی مقابل جبههها،
زیر بمب و گلولههای آلمانی، سربازان دیگری بودند که همین کتاب را، بدون دستور کسی، عاشقانه میخواندند. این کتاب چنین گفت زرتشت بود و، صورت اسامی مردانی که آنرا اینچنین با جان و دل میخواندند طولانی است: آندره مالرو، پل الووار، آنتوان دو سنت- اگزوپری، ژان- کلود برژه شاعر گمنام 22 ساله که انفجار
نارنجکی یک روز قبل ازاعلام پایان جنگ دو تکهاش ساخت...