امين قضايی
سوبژكتيويته
تركيب بندی شده
خاستگاه همواره يگانه است . همچنان كه در نگاه چشم
اندازگونه و منطق بر امده
از ان ، تمامي خطوط و عناصر تركيب بندي رو به سوي
نقطه اي يگانه در اعماق مي روند . همه چيز در افق
نگاه چشم اندازگونه يكي مي شود و با همان دقت مي
توان گفت همه چيز از افق بر مي آيد . تضايف آسمان
و زمين تمامي چيزها را به سمت شما مي اورد. جهت
گيري چيزها در منطق چشم اندازي به گونه اي است كه
از مركز افق بيرون امده و از كنار تصوير به بيرون
حركت خود را ادامه مي دهند . تمامي چيزها كاملا
متوجه فاصله گيز از افق هستند و زوايا و ابعاد خود
را با اين فاصله تنظيم مي كنند. افق تركيب بندي
چشم انداز گونه را به سمت خود تغيير مي دهد . همه
چيز تحت قوانين فاصله گذاري گيز از افق به حركت در
مي ايد . اين همان منطقي است كه تمامي ساختارهاي
ژرف مند را از مركز ساختار به سطح نتايج و
كاركردها مي رساند . پس اگر همه چيز از افق برمي
آيد پس انگاه خاستگاه يگانه است و البته به طرزي
مبهم خود اين يگانگي نتيجه و سنتز يك تضايف است .
انچنان كه افق سنتز آسمان و زمين و خداوند
آفريننده هم خير است و هم شر.
اغلب عكس هاي ژانتا آير نشان دهنده خود او و
همزادش است . همزادي كه عينا رونوشتي از خود او
است . او همواره دو تا است . او همواره از خود عكس
مي گيرد . او هم ابژه و سوژه عكس برداري است و در
عين حال ابژه و سوبژه اي است متضايف . در عكس«
مادرانگي » ، مادر نيز متضايف است . تضايف مادر ،
برهم زننده نگاه مردانه اي از طبيعت چونان مادري
يگانه و خاستگاهي اصيل است. مادوناي متضايف آير با
كله گوسفند چونان كودكي در دست پايان تصوير
خاستگاه – مريم يگانه اي است كه از آن مسيح به سوي
پدر مي رود . مادري متضايف كه هيچ سنتز = فرزندي
ندارد . مادري كه خاستگاه هيچ چيز نيست. مادري كه
دو تا است و هيچ كودكي ندارد و البته نشانه ان است
كه هيچ پدري هيچ افريننده مردانه اي در پشت اين
زايش مسطح وجود ندارد . مادوناي كلاسيك تمامي
تصوير را پر مي كند . سطحي كاملا آغازگر : مادونا=
سطح كه صرفا خاستگاه بر امدن الت متناقض نما به
سوي التي بالغ است. ديگر چيزها صرفا ابژه هايي اند
كه از مريم و كودك كاملا جدا هستند . مادوناي
متضايف آير ، خاستگاه = مادر را چون تضايفي در سطح
مي داند . نه مادر چون نشانه پدر= خدايي در پشت
سطح بلكه مادري دو گانه يك تفاوت محض .تفاوتي در
سطح . تضايفي خشن : تضايفي نه در خدمت ادراك يا
برآمدن چيزها از آن . بلكه تضايفي كاملا آشكار.
اما اين تضايف نه يك تضاد ساده بلكه تفاوتي محض
است . يك تفاوت مطلق در سطح : تفاوت مطلق كه عين
هماني است . سوبژكتيويته مادرانگي در منطق چشم
اندازي متافيزيك مردانه چونان خاستگاه عمل مي كند.
كودك نشانه وجود پدري در پس ماجرا است . مادري با
كودكي در دست : دالي است به سوي مدلولي استعلايي .
مادرانگي متضايف ژانتا آير تفاوتي است در سطح بي
انكه نشانه مدلولي استعلايي باشد . كله گوسفند
ابژه مرده اي است در تركيب بندي سوبژكتيويته مسطح
و بخشي از همين سوبژكتيويته . مادري دوگانه و
كودكي كه وجود ندارد. بخوانيد تفاوتي در سطح و
اشاره = دلالتي كه وجود ندارد .
سوژه همواره يگانه است . يگانگي سوژه و كثرت ابژه
خود وجه تمايز سوژه از
ابژه و شكل گيري نظامي مبتني بر هويت است . هويت
آير در عكس هايي كه از خود گرفته است نه سوژه اي
در ميان ابژه ها بلكه يك تركيب بندي است كه نهايتا
اين تركيب بندي( اين تركيبي از ابژه ها و بدنها)
يك سوبژكتيويته تركيب بندي شده را تشيكل مي دهد .
هويتي كه با ابژه ها وبدنها در سطح كامل مي شود
ونه بر اساس تمايز مطلق بدن / شي . مادر متضايف
مانند يك مادر نظام متافيزيكي مردانه مي تواند
بزايد . اما نه چيزي مجزا از خود نه التي متناقض
نما بلكه صرفا اين زايش ، افزودن ابژه اي به تركيب
بندي است . افزودن كله گوسفند به تركيب بندي يك
عكس . عكس ها سطوحي پوشنده هويتها هستند . از عكس
ها تنها ژست هاي باقي مي ماند ونه هويت ها ، شخصيت
ها ، احساسات واقعي. عكسهايي كه مي خواهند احساسات
را بازنمايي كنند هميشه به گونه اي ناموفق اند .
همه چيز هر هويتي شكل يك ژست را به خود مي گيرد .
بزرگترين نويسندگان در عكس ها صرفا كساني هستند كه
ژست نوشتن را به خود گرفته اند : بي شك همه ما مي
دانيم كه او در ان لحظه مشغول نوشتن نبوده است يا
حداقل ان لحظه ثبت شده لحظه واقعي نوشتن او نيست .
اما براستي چرا هويت ها در عكس هاي نمايان نيست :
شايد به خاطر اين واقعيت مهلك كه عكس ها تنها
هويتي را كه بازنمود مي كنند : سوبژكتيويته تركيب
بندي شده است . اگر من(يا حتي يك نجار واقعي) اره
اي در دست بگيرم عكس من ثبت هويت يك نجار نخواهد
بود. بلكه ثبت هويتي است كه از تركيب بندي با ابژه
اي همچون اره به دست مي آيد.
عكسها نشانه بيگانگي ابدي ما هستند: نوشتاري از
نور بر مردار هويت و احساساتي از گذشته چونان
نوشتار سنگ قبر بر روي مردار. براستي نه مردار
نشانه هويت ما است ونه نوشتار سنگ قبر .
سوبژكتيويته آير نه زنانه است ونه مردانه بل تركيب
بندي است بر روي نوشتار نور.