گرداننده : رضا قاسمی نشريه ادبی

صفحه‌ی نخست

مقاله

داستان

شعر

گفت و گو

نمايشنامه

طنز

مواد خام ادبی

درباره‌ی دوات

تماس

کتابخانه دوات

دعوت به مراسم
 کتابخوانی

 

 

والاس استیونس

Wallace Stevens

 چند شعر

ترجمه سهراب رحیمی

 

 

مردی در برف

 

باید روحیه ای زمستانی داشته باشی

برای مواجهه با یخبندان

و شاخه های کاج پوشیده از برف

و مدت زیادی لرزیده باشی

تا بتوانی مخمل یخ را بر کاج ها ببینی

آن کاج های تیغ دار را چشمک زنان

در آفتاب کوتاه ژانویه و فکر نکنی

به هیچ فاجعه ای در باد،

صدایی از چند برگ معدود،

که صدایی ست از سرزمینی

که همان باد همه جا می وزد

در تمامی نواحی ی خالی

برای شنونده ای که در برف گوش می دهد

و خود هیچ چیز هیچ چیز نمی بیند

که آنجا نیست و آن هیچی که هست

 

 

 

 

شمعی در دره

 

شمع من تنها سوخت در یک دره ی عظیم

شب بی پایان تابید به درون به سوی نور

تا وقتی که باد وزید

سپس شب بی مرز تابید

به درون به سوی تصویر شمع

تا وقتی که باد وزید

 

 

 

 

در باره ی سطح چیزها

 

 

I

 

در اتاق من جهان فراسوی فهمیدنی هاست

اما اگر بیرون بروم می بینم که تشکیل شده است از

سه چهار تپه و یک ابر

 

II

 

از بالکن نظر می کنم ابر سبک را

و می خوانم آنچه را قبلا نوشته بودم آنجا:

« بهار شکل زیبایی ست که برهنه می شود »

 

III

 

درخت طلایی آبی است

آن که می خواند پالتوش را بر سر کشیده است

ماه در چین های پالتو 

 

 

 

خالکوبی

 

نور، یادآور عنکبوتی است

که روی آب می خزد.

روی حاشیه ی برف می خزد.

زیر پلک هایت می خزد،

 بافته های خودش را می بندد –

دو بافته ی خودش را.

 

بافته های چشمان تو

چسبیده اند

در تو، در گوشت و استخوانت،

مثل اینکه در یک گوشه در سقف یا علف

 

نخ های چشمانت

خوابیده اند بر سطح آب و

 در حاشیه ی برف.

 

 

 

 

تئوری

 

من آنم که در اطراف خودم هستم.

زنها این را می فهمند.

که هیچکس فرمانروا نیست

صد قدم مانده به چهارچرخه.

 

اینچنین است که این پرتره:

شکل یک دهلیز سیاه:

یک تخت بلند پوشیده از پرده.

 

چند نمونه تنها.

 

   

بازچاپ مطالب دوات ممنوع است؛ به مطالب دوات فقط می‌توانید لینک بدهید.

برگشت